میگن اسمت طرفه، یعنی؛ من طَرفم، حالا طرفِ کی نمی فهمم، اما اسمم طَرفه...
هر کی میخواد صِدام بزنه میگه طَرف چطوری؟ من ساده هم میگم: خوبم!
تا اونجا که یادم میاد اسمم همین بوده و همه دوستان و آشنایان هم منو به همین اسم صدا میزنن، درست مثل الان.
وقتی وارد جایی میشم در گوش هم میگن: «طرف اومد»، یا منو به هم نشون میدن میگن: «طرفه ها!!! »
اسمم اینجوریه دیگه؛ کاریش نمیشه کرد...
یه روز رفتم دیدن یکی از رجل سیاسی شهرمون، یعنی مجبور بودم که برم، اسمم رو پرسید؛ گفتم: طرفم.
گفت: طرفِ کی؟
گفتم: طرفِ طرفی.
بنده خدا گفت: نه، اسمتون رو پرسیدم و من دوباره گفتم: طَرَفم...
این آقا بهش برخورد و گفت: نام و نام خانوادگی شما چیه؟
گفتم: طرفِ طرفی...
گفت: نگفتم طرفِ کی هستی، گفتم طرفِ کی هستی؟ ای بابا ، خدا پدرتو بیامرزه اینم شد اسم و فامیل.!!!
گفتم: تقصیر من چیه؟! بابام این اسمو انتخاب کرده...
گفت: امرتون رو بفرمایید؟
گفتم: طَرف منو فرستاده، بجا آوردین؟
آقای رجل سیاسی خیلی عصبانی بود به همین خاطر ازم پرسید طرف کیه؟
جواب دادم: خب منم دیگه.
گفت: نه، اون طرفی که تو رو فرستاده کیه؟
جواب دادم: طَرف دیگه!؟ بجا آوردین؟
گفت: نه متأسفانه، بجا نمی آرم.
گفتم: یه کم فکر کنین شاید یادتون بیاد که طرف کیه.
گفت: عجب، طرف...آهام، من فقط یه طرف میشناسم، طرف!!؟؟ ، حالا یادم اومد.خیلی ارادت دارم خدمتشون.
گفتم: پس بالاخره طرف رو بجا آوردین.خیلی خوبه.
گفت: امرتون رو بفرمایید.
گفتم: طرف منو فرستاده ببینه آیا شما طرفشید یا نه؟
کلافه شد و گفت: برادر من! اذیت نکن، برو دنبال کارت، خدا روزیت رو جای دیگه ای حواله کنه... من تا نفهمم طرفِ طرف کیه جواب نمیدم.
دیدم داره اوضاع خراب میشه، گفتم: طَرف که منو فرستاده طرفِ کی باشه خوبه؟
با بهت نگاهم کرد و گفت: اینکه معلومه دیگه ، طرفِ ما...
پرسیدم: طرفِ شما کیه؟
معلوم بود که رجل سیاسی حسابی قاطی کرده. فقط داشت به مردمک چشمم نگاه می کرد.گفت: طرفِ ما از اول معلوم بوده.شما ظاهراً طرفِ ما رو نمی شناسید!! ما برای خودمون طرف داریم.اون هوای ما رو داره و ما هم هوای اونو.
گفتم: من طرفِ شما رو نمی شناسم و نمیدونم طرفِ کیه، بالاخره طرفِ ما میشید یا نه؟
خودشو جمع و جور کرد و پرسید؛ مگه شما هم طرَف دارید؟
جواب دادم: ای دل غافل، من یک ساعته دارم میگم طَرف منو فرستاده ببینه طَرفش میشید یا نه؟ بعد شما باز همون سوال رو تکرار می کنین.
با عجله و دستپاچه گفت: نه، من طرفِ شما نمیشم.
گفتم حالا چرا ترسیدید؟ شما اگه طرف ما بشید موندگار میشید و طرف هم خوشحال میشه.
بنده خدا آقای رجل سیاسی سرسام گرفته بود.
گفت: حالا تهش اگه طرفِ شما نباشم چی میشه؟
گفتم: خیلی بد میشه، تهش باید بری دیگه، میفهمی که چی میگم.
گفت: کجا برم؟
گفتم: دَر دَر، ما تو رو از بیخ برمی داریم، حالا هم یا طرفِ ما میشی یا باید بری.
گفت: طَرف جان؛ نَکن ، نَساز ، بیا با هم کنار بیاییم.
گفتم: پس طرفِ مایی؟!
گفت: خیلی خب، من طرفِ شمام، ظاهراً این بار طرفی بهتر از شما نیست.
و من، طرفِ طرفی، بعد از اینکه رجل سیاسی رو طرفِ خودمون کردم شاد و خندان از آن اداره بیرون رفتم تا وارد اداره ی بعدی بشم و ببینم رجل سیاسی بعدی هم طرفِ ماست یا طرفِ یکی دیگه.
نوشته ای از جلیل سلمان-داراب-فارس-پاییز 1397
صدای ماندگار بهروز رضوی بر مستند آتشکده آذرخش داراب...
ما را در سایت صدای ماندگار بهروز رضوی بر مستند آتشکده آذرخش داراب دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : narenj7144 بازدید : 144 تاريخ : شنبه 13 بهمن 1397 ساعت: 12:36